دیپلماسی فوتبال - قسمت 4 - نقش دیپلماسی در فوتبا
امروزه فوتبال به بخشی از زندگی جوامع تبدیل شده است و به نوعی دنیاي مدرن بدون فوتبال امکان پذیر نیست. این ورزش نقش مهمی در اقتصاد در توسعه جوامع دارد و حتی میتواند بازنمودي از فرهنگ جوامع باشد. از این رو، میشود گفت جام جهانی فوتبال فرصتی مناسب را در اختیار کشورها قرار داده تا بتوانند از دیپلماسی عمومی بهره ببرند و فرهنگ و ارزشهاي خود را در عرصه اي گستره نشان دهند .به تعبیري می توان گفت فوتبال امري جهانی است و توانسته است زبان جهانی مشترکی به وجود آورد. فوتبال چیزي را محقق کرده است که فرگه و راسل- اصحاب حلقه وین- و بسیاري از فیلسوفان تحلیلی سوداي تحقق آن را داشتهاند. امروز جهان فوتبال محل آمد و شد بازیکنانی با زبانها، رنگها، مذاهب، ملیتها و فرهنگهاي مختلف شده است، اما همه در یک زبان و یک هدف مشترك اند و آن فوتبال است. در دنیاي فوتبال، گویی همه مرزبنديهاي دروغین و قرار دادن نژادي، زبانی، قومیتی، طبقاتی فرو میریزد. فوتبال را درست مثل بسیاري از پدیدارهاي مدرن مثل تکنولوژي(فناوري)، رسانه و ... با هیچ نیرویی نمیتوان از جهان حذف کرد، چرا که هر پدیداري در این جهان با یک کلیت شبکهاي مرتبط است. با این وصف با استفاده از دیپلماسی فوتبال میتوان گرههاي ناگشوده بسیاري را در جهت کسب منافع ملی حل و فصل کرد.
فعالیتی به نام فوتبال در ایران که داراي بازیگرانی هدفمند و آگاه به موقعیت شغلی و حرفهاي شان و تماشاچیان زن/ مرد، فقیر/ غنی، شهري/ روستایی/ شهري، جوان/ پیر، باسواد/ بیسواد، به عنوان چتري فراتر از یک فعالیت حاشیهاي بر بسیاري از رفتارهاي جامعه ایرانی(بویژه ) در شهرها میتوان نام برد؛ زیرا فوتبال فقط یک عنصر- کم بها یا با اهمیت- در کنار عناصر اجتماعی فرهنگی نیست، بلکه عنصر ریشه دوانیده در حیات انسان متعلق به جامعه جدید است. در ینجا این پرسش مطرح میشود چرا ایرانیها به بازي اروپاییها
توجه دارند و علاقمندند و قهرمانان آنها را قهرمانان خود میدانند و مسابقات لیگهاي اروپایی را دنبال میکنند. واقعاً چرا؟ واقعیت ماجرا چیست؟ آیا این موضوع چیزي غیر از ساختن دنیاي جدید اجتماعی – فرهنگی است؛ دنیایی که خصوصی، محرمانه، فردي و ... نیست، بلکه جمعی و فراگیر است . بدین ترتیب، در روابط بین کشورها نیز ورزش فوتبال یکی از حوزه هاي موضوعی بسیار رایج و گسترده بوده است.
از اواخر قرن نوزدهم میلادي، دو روند همزمان افزایش روزافزون تعاملات بین المللی و بین المللی شدن ورزش در جریان بودهاند. به رغم توجه امروزین دانش سیاست و به تبع آن، زیرحوزه دانش روابط بین الملل به بسیاري از حوزههایی که پیشتر در این دو دانش چندان وقعی بدانها نهاده نمیشد، حوزه ورزش سیاسی همچنان در حاشیه این دو دانش به سر میبرد و عنایتی جدي به آن معطوف نمی شد. در عصر کنونی وجوه سیاسی و فرهنگی فوتبال به صورت گستردهاي به رسمیت شناخته شدهاند و ورزش بین المللی جزئی
جدایی ناپذیر از پویشهاي روابط میان ملت هاست. این تحول در ماهیت ورزش و توسعه دامنه جغرافیایی آن بخشی از تحولاتی است که طی قرن گذشته در حوزه روابط بینالملل اتفاق افتاده است. جهانی شدن، اهمیت یافتن سازمانهاي غیردولتی بینالمللی در سیاستگزاريها، تأثیر شگرف جنبشهاي فراملی بر حاکمیت و تغییر روابط میان هویت و مکان، بخشی دیگر از این تحولات در محیط بینالملل هستند. اگر
دیپلماسی فرهنگی را امري متوجه فهم متقابل و تبادلات فرهنگی میان ملتها تعریف کنیم، فوتبال گونه اي از این نوع دیپلماسی خواهد بود .
فوتبال در مقام زبان مشترك، گفتگو میان افراد و ملتها را تسهیل میکند و حتی گاهی تفاوتهاي سنتی و فرهنگی میان آنان را کمرنگ میسازد. با توجه به محیط به شدت رقابتی که اغلب در میادین ورزشی با آن مواجه هستیم، این امر دستاوردي بزرگ است. تبادل ایدهها در درون نهادهاي جهانی در خلال رخدادهاي عمده ي ورزشی نظیر المپیک و جام جهانی فوتبال، فهم متقابل میان افراد و ملتها را افزایش میدهد؛ هرچند دهه گذشته شاهد برخی درگیريها بین ملتها در بعضی از رخدادها مانند جام ملتهاي اروپا بوده است. به عنوان مثال، در رقابتهاي سال 2000 میلادي، این درگیري را به خوبی میشد میان بلژیکی ها و هلندي ها مشاهده کرد. جام ملتهاي اروپاي سال 2008 میلادي نیز شاهد خصومت مشابه ی میان سوئیسی ها و اتریشی ها بود. به رغم این واقعیت، حضور هریک از دو کشور متخاصم در چنین رخداد بزرگی نشان میدهد که آنها به رغم اختلافنظر همچنان خواهان گفتگوي دوجانبه هستند.
نظریه پردازان دیپلماسی مدعی هستند که در حال حاضر تحولی عظیم در رویه هاي دیپلماتیک به وقوع پیوسته که این تحول همان گسترش و سرریز شدن فعالیت دیپلماتیک به دامنه وسیعی از فعالیتهاي اجتماعی است. همیلتون و لانگهورن به تعدادي روزافزونی از «کارکردهاي» منتسب به دولت در این زمینه اشاره میکنند. آنان خاطرنشان میسازند که پذیرش فقدان تمایز میان سیاست بینالملل و اقتصاد از سوي دولتها ناشی از تجربه آنها از فضاي بازسازي دوران پس از جنگ جهانی دوم است. افزون بر این از نظر آنها، بین المللی شدن روزافزون موضوعات صنعتی، اجتماعی و تکنولوژیک سبب شده است که هر یک از
این موارد وجهی دیپلماتیک به خود بگیرند .توسعه ورزش و ارتباط یافتن آن با دیپلماسی در این فضا و اتمسفر رخ داده است. واتسون نشان میدهد که دیپلماتها هر روز با دامنه گستردهتري از موضوعات نوین سر و کار پیدا میکنند که پیش از این هیچ ربطی
بدان ها نداشت. به همین دلیل سپ بلاتر، رئیس اسبق فیفا استدلال میکند:
«فیفا دیگر فقط نهاد اداره کننده ورزش فوتبال نیست. فیفا حالا وجوه مختلف ورزشی، فرهنگی و سیاسی به خود گرفته است، در عین اینکه پدیده اقتصادي قدرتمندي نیز هست... به اعتقاد بلاتر تا جایی که فوتبال میتواند کوهها را جابجا کند
ادامه دارد .....